دلتنگی

22 08 2009

purang2

به نام خدا
سلام دوستان

فرارسیدن ماه مبارک رمضان رو به همه شما تبریک می گویم .انشاا…همه مون از برکات این ماه عزیز بهره مند  بشویم .راستی چرا ما آدما با وجود این همه پیشرفت علم و تکنولوژی و با داشتن این همه  امکانات و دل مشغولی های فراوان  در زندگی روزمره  باز هم  احساس دلتنگی می کنیم  هیچ تا به حال به این موضوع فکر کردین ؟آدما  با داشتن  خیلی از موقعیتهای مادی  و شغلی  و حتی آسایش و آرامش  باز هم  برخی  مواقع  دچار  دلتنگی  می شوند و تا ازشون بپرسی که چرا دلتنگی ؟ فورا جواب می دهند که  :..به خاطر برادر و خواهر و مادر و پدر و دوست و خونه و زندگی  نیست  یعنی  اصلا نمی دونند  که دلیلش چیه ..فقط می دونن که دل تنگن همین ..اینجاست که  با خودم فکر می کنم  پس به غیر از  مسایلی که  اشاره شده   چه چیزی باعث  ایجاد این  اتفاق در ما میشه  ؟ آره  حدس تون  کاملا درسته   شاید اعتقاد و ایمان  و خلوت  و راز  و نیاز  با معبودمون   گم شده   شاید هم فراموش شده باشد   شاید  اون   همه این چیزا رو  به ما داده  که ما  شکر گذار و به یادش باشیم  ولی ما  در عوض اونو از خودمون دور کرده ایم  و دل خوش به همین مقدار از اصل ماجرا  پرت افتاده ایم ..تمام آدما چه مشهور و چه آدمای معمولی و با تمام دلبستگی بالاخره از دنیا خواهند رفت  تمام  دارایی ها و تمام آهن پاره ها که با اشکال دلفریب در تملک ما هستند  فنا خواهند شد  و تنها چیزی که باقی خواهد ماند اوست پس  اوست که تنهامون نخواهد گذاشت ..

خدایا  کمک کن تا تو این  ماه عزیز یاد بگیرم که  فقط دلتنگ تو باشم  و هر چیز و کسی را  که تو دوست داری  ما هم دوستدار آن  باشیم…معبودا خونه قلبمون کوچیکه اما کمک کن  که روحمون بزرگ و متعالی بشه ..آمین


پی نوشت :

دیروز برای ساعاتی سایت و وبلاگ از دسترس خارج شده بود و تا می توانستم کامنت های مهربانانه شما رو خوندم و جواب دادم اما با فرارسیدن ماه مبارک از همه شما استدعا دارم اجازه دهید که همه با هم در این ماه پربرکت به عبادت و روزه داری بپردازیم
</fon


کارها

Information

45 responses

22 08 2009
حسنا حسینی

سلام عمو
دوباره ماه مبارک رمضان بهتون تبریک میگم
عمو جون یه دلیل دیگه هم داره ادما یاد نگرفتن که با هم حرف بزنن
اونا از خیلی چیزا حرف میزنن و ساعتهای متمادی از زمین و زمان میگن اما حاضر نیستن لحظه ای از خودشون و دلشون بگن
البته منم کاملا موافقم که عشق به معبود خیلی کمرنگ شده…..
ما ادما وقتی چیزی از خدا میخوایم و نمیشه دیگه نا امید و دلخسته میشیم
یه اعتراف: من خودم هر وقت مشکلی برام پیش میاد به شدت به همه چیز بی میل میشم اما خیلی طول نمیکشه و پشیمون میشم
.
.
حسابی دیرم شده باید برم
.
.
عمو این ماه ما هم از شما انتظار ندارم که فعال باشین
.
درکتون میکنیم .
.
دعمون کنی عمو

22 08 2009
زهره ص.ر

عموی مهربونم سلام
خوبید عموجون؟
الهی من قربونتون بشم دلم براتون خیلی تنگ شده بود
منم فرا رسیدن ماه رمضان رو بهتون تبریک می گم امیدوارم که همه مان بتونم نهایت استفاده رو از این ماه عزیز کنیم.
عموجون من خیلی نگران هستم که برنامه تان هرروز پخش می شه
نگران چی؟
اخه می ترسم شما اذیت بشید چون توی این ماه که روزه هم هستید صد در صد بالا و پایین پریدن براتون یه خورده اذیت کننده ست تازه زمان برنامه تان هم 2 – سه سالعت قبل از افطاره اون لحظه ست که ادم خیلی گرسنه اش میشه من یکی که مرتب براتون دعا میکنم که بتونید به راحتی بیایید سر اجرا ان شاالله خدا جون هم کمک می کنه که زمان اجرا برنامه بدن تون احساس خستگی نکنه.
دوستون دارم قد مهربونی هاتون
منو از دعای خیرتون فراموش نکنید
زیرا من هرگز هنگام دعا کردن شما رو فراموش نمی کنم.
زهره ص.ر

22 08 2009
مهر فروتن

آنگاه که دوست می داری همواره کسی به یاد تو باشد، به یاد من باش که همیشه به یاد تو هستم.
سلام!
ماه مهمانی خدا این یار و همدم همیشگی رسید. دل ها را آنقدر آماده کرده ایم برای حضورش؟ راستی مگر نه این است که همان یار مهربان می گوید من از رگ گردن به شما نزدیک ترم؟ و مگر هم او نیست فرمود اگر بنده ی من می دانست که من چقدر از دیدارش خوشنود می شوم از شوق جان می سپرد؟
آری خدای فرموش شده، این حضور همیشه سرآغاز همه ی دل تنگی هاست…
با وجود همه ی این بی مهری ها باز هم صبور و مهربان ما به یاد ما هست. می گویند هر گاه یاد خدا در دل بنده ای افتاد یعنی خدا از او یاد کرد و صدایش زد. شیرین است مگر نه؟! بیایید کمی با مهربانمان مهربان تر باشیم.
التماس دعا!

22 08 2009
زهره ص.ر (خداکند این پیامم رو بخونید.)

میدونم زیاده اما خواهش میکنم مطلبم رو بخونید قسمتون می دم به این ماه عزیز که این نوشته منو تا اخر بخونید

عموپورنگ مهربونم سلام!
خوبی عموجون؟
نمی دونید که چقدر دعا کردم که شما این نوشته ی منو بخونید.
عموجون چند شب پیش یه خواب ِ خیلی جالب دیدم اونقدر جالب بود که وقتی بیدار شدم دلم می خواست با دوربینم از خوابم فیلم بگیریم خواب ِ قشنگ من اینجوری بود:
من یه دختر 14-15 ساله بودم و شماهم…(اگه گفتید چند سالتون بود؟…) شما هم یه پسر بچه ی 3-4 ساله بودید یه پسر بچه ی تپل و با مزه با یه لباس آستین کوتاه سفید رنگ و شلوارک کرمی که تا 2 دوانگشت پایین تر زانوهاتون بود با یه جفت کفش مشکی جلوباز . یه پسربچه ی نازنین که منو خاله زهره صدا می کرد.(در بیداری من خاله نیستم چون خواهرهام هنوز کوچیک هستند.) جالب اینجاست که منم اون پسر کوچولو ی خوشگل رو عموپورنگ صدا می کردم.
توی خوابم من شما رو برده بودم به پارک . رفتیم قسمت وسایل بادی داشتید از پله های سرسره بادی بالا می رفتید که یهو برگشتید و منو نگاه کردید و گفتید:» خاله زهره من اینجام.» منم با لبخند بهتون گفتم:»الهی قربونت بشم بدو برو بالا تامن از این پایین نگات کنم.» رفتید بالا . هنوز سر نخورده بودیدو ترس از ارتفاع و تاریکی و شب توی چشماتون موج می زد که من گفتم:» بدو دیگه عموپورنگ جون من اینجام نترس و زود بیا پایین.» (اون لحظه دعا می کردم که هیچ ترسی در وجود عموپورنگ کوچولو نباشه.)پسربچه ی تپل هم سریع اومد پایین . بعد از چندبار بالا و پایین پریدن روی قصربادی ؛ عموپورنگ کوچولوی خودم رو بردم سوار دوچرخه بشه البته چون خیلی کوچولو بود بهش دوچرخه ندادند بلکه سه چرخه دادند عموپورنگ به خورده ناراحت شد اما به من نگاه کرد و گفت:» خاله زهره جون از این به بعد قول می دم که همیشه شیر بخورم تا زودی بزرگ بشم.» نمی دونم چرا عموپورنگ من توی خواب این جمله رو گفت در صورتی که توی بیداری اون هرگز دوست نداره بزرگ بشه. خلاصه سوار سه چرخه ی خوشگلش شد و پاهای کوچولو و تپلش رو روی رکاب ها گذاشت . همینجوری که داشت حرکت می کرد من مرتب نگاش می کردم و خوشحال بودم چون اون داشت می خندید. یهو یه پسر ِ 10-12 ساله با دوچرخه اش اومد جلوی عموپورنگ 3-4 ساله ی من . من ساکت موندم ، دیدم اون پسر به عموپورنگ ِ من می گه بچه برو کنار.
عموپورنگ هم گفت :»خوب باشه ولی شما اومدین توی راه من.» پسره گفت:» ببینم تو هنوز بچه ای ، کوچولو اینجا جای تو نیست .» هیکل اون پسر در برابر هیکل عموپورنگ کوچولوی من مثه یه غول بزرگ بود. اون لحظه عموپورنگ بامزه و خنده رو وقتی حرف های پسر رو که خیلی لحن بدی داشت رو شنید ، احساس حقارت کرد ، احساس ضعف کرد. بغض توی گلوش جمع شده بود من سریع رفتم و کنارش ایستادم . داشتم به بغض توی گلوش، به اشک توی چشاش نگا ه می کردم که بغض توی گلوی خودم هم گیر کرد. عموپورنگ ِ من با صدای کوچولوش گفت:»خاله زهره چرا همه منو مخسره (جابجا گفت) می کنند ؟ مگه تو نگفتی کودک بودن عیب نیست افتخاره! پس چرا هیچ کس منو تحویل نمی گیره؟» منم اشکاش رو پاک کردم و گفتم:» الهی من فدای چشمای نازت بشم باور کن کودک بودن عیب نیست . باور کن اونا اون لذتی رو که تو از زندگی می بری نمی برن، دنیای اونا مثه دنیای تو پر از شکلات و آبنبات و کاغذ رنگی نیست.دنیای اونا خیلی کوچیکه به اندازه ی یه سر سوزن. ببینم تو دوست داری دنیات پر از دود و سرو صدا و دعوا باشه؟» عموپورنگ با چهره ای ناراحت و نگران گفت:» نه خاله، نه خاله جون من نمی خوام هیچ وقت دنیام بدون خوراکی های خوشمزه و رنگ های شاد باشه.» منم لبخندی زدم و گفتم:» آفرین به عموپورنگ گلم ، پس بیا بهم قول بدیم هیچ وقت دوتاییمون بزرگ نشیم.» اون لحظه بود که اشکام پایین اومدن و عموپورنگ گفت:» خاله زهره من بهت قول می دم که هرگز بزرگ نشم.» و گفت:» تو رو بخدا گره(منظورش گریه بود) نکن چون اگه گره کنی عموپورنگ هم ناراحت می شه.»منم سریع اشکام رو پاک کردم و خندیدم .
وقتی از خواب بیدار شدم احساس می کردم کودک تر از همیشه هستم و کلی هم خوشحال بودم.
آره قبلا به خودم قول داده بودم که بزرگ شوم.
اما اینبار قسم خوردم که هرگز بزرگ نشوم و مانند عمموپورنگ توی خوابم کوچولو بمونم.
نمیدونم عموجون شاید باور نکنی که این واقعا خوابم بوده چون برای هرکی که گفتم باور نکرده بغیر از دوستم الهام اما قسم می خورم، به صداقت و پاکی عموپورنگ توی خوابم قسم می خورم و خدا رو شاهد می گیرم که هرآنچه گفته ام واقعا توی خوابم بوده.البته برام مهم نیست کسی باور کنه یا نکنه مهم اینه که من تصمیم گرفتم که تا آخر عمرم حتی شده به خاطر دل پاک عموپورنگ کوچولویم کودک بمانم.

22 08 2009
نیلوفر

به نام خدا
سلام عمو جون
نماز روزتون قبول باشه .
وای عمو عجب جالب گفتین .یادمه هنرستان که میرفتم یه بار تو کتابخونمون یه جمله ای رو نوشته بودن رو کاغذ .ومن خوندمش .
جمله این بود:
هر وقت حس کردی بدون دلیل دلت گرفته .بدون خدا برات دلتنگ شده .
وای عمو انقدر این جمله منو تحت تاثیر قرار داد .که همون موقع گریه ام گرفت. آخه تا حالا واسم پیش اومده بود که الکی دلم بگیره .بلاخره دلیلش رو فهمیدم …عمو انقدر ناراحت شدم .حس کردم دختر خوبی براخدا نبودم که تا فراموشش میکنم دلش برام تنگ میشه
و واقعا گاهی آدم دلش میخواد دور از این دنیا و تعلقاتش باشه و فقط به منشا وجودش که خداست فکر کنه .
عمو .به نظرتون خواب ها میتونن این شرایط رو برامون فراهم کنن ؟آخه دیشب که داشتم قرآن میخوندم نوشته بود:اوست خدایی که چون شب به خواب میروید جان شما را نزد خود برده و شما را میمیراند
وتوجه کردین گاهی آدم وقتی تو روز خیلی سرش شلوغه از این که شب میخوابه و اون مشوغلیت های ذهنیش رو برای چند ساعت فراموش میکنه .واقعا خدا رو شکر میکنه
عمو جون ممنونم خیلی مطلبتون قشنگ بود
منتظر برنامه ی قشنگتون هستم ..

22 08 2009
شیوا محجل

به نام خدا
سلام عموجون.
فرا رسیدن ماه پر فیض و برکت رمضان رو تبریک میگم…
عموجون مطالبتون خیلی قشنگ بود..
التماس دعا

22 08 2009
زهرا متقي

به نام خدا

سلام عموجون ، ماه خير و بركت رو به شما تبريك ميگم اميدوارم هميشه شاد و سرزنده باشيد .

عموجون يادتون نره من هم دعا كنين .

با تشكر

يا حق

22 08 2009
ژاله فرهادروش

به نام خدای مهربون
سلام عمو.
نمیدونم چرا از دلتنگی گفتین عمو اما من به شدت دلتنگم..
دلیل دلتنگیمم نمیدونم..یعنی کاملا نمیدونم..اما یه چیز رو خوب میدونم..
جنس دلتنگیم زمینی نیست..واسه ی عموم دلتنگم و..!و دلیل دارم برای این دلتنگی.و کاش میدونستم چطوری باید بیان کنم.گاهی خدا نشونه هایی واسه بنده هاش میفرسته..بدونه اینکه خودتون متوجه بشین چکار کردین ،واسم یه نشونه آوردین…عمو دلمو آتیش زدین واسه همینه که این شبا بی تاب شدم و گریه ام بند نمیاد..عمو اگه بدونین چه نشونه قشنگی واسم آوردین ..حیف که توان بیانشو ندارم.دوستت دارم عمو
عمو سحر که بیدار میشین به یاد ما هم باشین…دعامون کنین…عمو همه جا رو سبز کردین..قشنگه!
(دخترتون)

22 08 2009
دارینوش

سلام عمویی!!!
خسته نباشید . ماه رمضان هم به شما و همه بچه های اینجا تبریک میگم.
ایمان حتی به اندازه کاه میتواند کوه ها را جابجا کند. کاش بشه یه خورده از معنویت این ماه رو تو کوله پشتیمون بذاریمو تمام ماه های سال اونو با خودمون داشته باشیم آخه می دونید که خیلی از ما یه کوله پشتی داریم که همه چیز توش هست حسادت . غیبت . حرص و طمع و… البته اینا رو دارم به خودم میگم تا شاید برام تلنگری بشه!

22 08 2009
آغاز پايان

سلام عمو
چشم براي ماهم دعا كنيد
ولي جواب منو توي سنگ صبور ندادين
من هنوز منتظرم
به قول مهر فروتن تو پرديس رمضان يعني رمض بودن
رمضي باشيد عمو مثل الان
رمضي بمونيد
🙂

22 08 2009
??

خدايا به من بياموز در تمام رخدادهاي زندگيم..بويژه در نااميدي شرفم را حفظ كنم.
چنان كن كه از خود بگذرم و رنج هايم را نهان سازم كه كس ديگري از آن با خبر نشود.
و
ديگري غيراز خودم از آن ناراحت نباشد.
چنان كن كه رنج ها مرا پخته تر و بردبارتر سازد،نه اينكه از پايم اندازد.
چنان كن كه شكيبا باشم،نه كج خلق…
چنان كن كه به جاي تنگي نخوت و خودخواهي،به فراخي ِ عفو و بخشندگي برسم…

سلام
حلول ماه مبارك رمضان بر شما و خانواده گرامي و همچنين دوستان خوبي كه به اينجا مي آيند مبارك.
خداوند تنها كسيه كه هرگز تنهامون نميگذاره..در اوج تنهايي ها زماني كه به عقب برمي گردي و پشت سرت رو نگاه مي كني تمام رد پاهاي خداوند رو مي بيني..همه دلتنگي ها ي اين دنيا از دل نهادن بر اين دنياست
اما بيشتر وقتام دلتنگي از دل دادن به دنيا و فراموش كردن خداوند نيست..در سمت چپ قفسه سينه..درست جايي كه قلب وجود داره…گاهي اتفاقات عجيبي مي افته.

فكر مي كنم مشكل سايت شما از سرورش باشه.به فيلتر شدنش هم ربطي نداره..قبل از فيلتر شدن هم سرورش ايراد داشت.
همه كساني كه به اينجا مي آيند شما رو دوست دارند.من مطمئنم سلامتي،آرامش و راحتي شما بيشتر از هر چيزي براشون اهميت داره.
التماس دعا

22 08 2009
نیلوفر

به نام خدا
سلام عمو جونم
خسته نباشین ..عمویی کامنت آجی سحرم رو خوندم عمو منم خیلی دوستون دارم به اندازه ی عموی واقعیه خودم .نمیخوام چشماتون درد بگیره برا همین.یه تصمیمی گرفتم… .عمو از این به بعد فقط هفته ای یه بار میام این جا و کامنت میزارم..تا چشمای شما لااقل با خوندن کامنتای من خسته نشه …عمویی یه چیزی هم بگم ؟عمو منم فکر کردم شما باید خیلی زود تر جواب بدین .برا همین ناراحت بودم ببخشید ولی گریه هم کردم . ولی الان فهمیدم .اشتباه میکردم .ببخشید عمو جون .من از عموم خیلی توقع داشتم .ببخشید .عمو منو ببخشید ..لطفا
***********************************
واگه اجازه بدین برای آجی تاجیکم پیام بزارم :
آجی تاجیک جونم …سلااااااااااااااااااااااااااااااااام قربونت بشم دلم برات تنگ شده بود .اتفاقا همین دیروز داشتم پیش خودم میگفتم بچه ها همشون برگشتن یه سری هم جدیدن .پس آجی بزرگیه ما کجاست .؟
خیلی خوشحالم برگشتی نماز و روزت هم قبول باشه.کنکورم .هم وای نگو انقدر براش نگرانم .خیلی برا آجی دعا کن.ممنونم
قربونت.آجی کوچیکه

22 08 2009
فائزه طرفدار هميشگي عمو پورنگ مهربون

به نام خداي خوب و مهربون كه بهترين بنده اش واسه ما بچه ها يعني شما رو آفريد…
سلام عمو پورنگ مهربونم و خوبم.سلام بهترين عموي دنيا…
عمو آره ما آدما گاهي وقتها با وجود همه ي امكانات اون خدايي كه بالاي سرمون هست رو فراموش مي كنيم…
يه شب داشتم برنامه اي كه از راديو جوان پخش ميشد رو گوش ميدادم كه درباره ي خدا بود كه مجري برنامه
گفتن:بيشتري هامون اين طوري هستيم:نماز صبحمون رو كه خونديم ديگه با خدا كاري نداشته باشيم تا نماز ظهر و عصر و وقتي كه نماز ظهر و عصر رو خونديم ديگه با خدا كاري نداشته باشيم تا نماز مغرب و عشا…آره ديگه انگار دوري و دوستي بهتره…حتي با خدا؟؟؟!!!هر وقت كه با خدا كار داريم ميريم سراغش…
در واقع ايشون مي خواستن از دست خودمون ناراحت باشيم…و كمي به خودمون بياييم…
بعد از اينكه ايشون اين حرفها رو گفتن من داشتم درباره ي حرفاشون با خودم فكر مي كردم…
عمو خدا رو شكر همه ي امكانات رو دارم و خدا رو صد هزار مرتبه شكر مي كنم…
آره خب همه ي آدما اين دلتنگي رو دارن…چه بخوان…چه نخوان…حتي پول و خيلي چيزهاي ديگه نمي تونه جاي
اون دلتنگي رو پر كنه…چون آدما از خداشون دور شدن…شايد هزار تا بهونه بيارن…اما هيچ وقت جواب درستي نمي دن…جوابي كه كامل باشه…
عمو من وقتي كه تنها ميشم با خودم فكر مي كنم…چرا از خداي خودم از كسي كه براي همه ي آدما بهترينه دور شدم؟؟؟گاهي وقتها درباره ي آدم هايي كه دوستشون داشتم و اونها خيلي زود رفتن پيش خدا فكر مي كنم و از خدا مي خوام كه جوابمو بده…
……………………….
عمو همسايه مون به گفته ي خودش يه مدت با خدا قهر بود و اون چيزي رو كه مي خواست خدا بهش نداد…
اما خيلي نگذشت كه خدا پسرش رو ازش گرفت…بعد كه به خودش اومد پشيمون بود و با خدا آشتي كرد…
……………………….
خيلي دوست دارم به خدا بيشتر نزديك بشم و باهاش بيشتر درددل كنم…و ازش بخوام كه بيشتر كمكم كنه…
اميدوارم كه جواب درستي داده باشم…
بدرود…
امضا:فائزه طرفدار قديمي و پر و پا قرص و هميشگي عمو پورنگ مهربون…

22 08 2009
مشکات

سلام سلام بازم سلام …………..

22 08 2009
مشکات

چرا اینقدر خطه حروف بزرگ شده ؟

22 08 2009
مشکات

ببین عمو یه ناشناس این نشد دیگه یا پیام هام رو تایید نمیکنی میدونم تکرا ریه و همش یه سواله یا سوالم رو جواب نمی دید و می گید عجله نکن بابا سوال به این مهمی به این ضروری از من جوابش رو دریغ نکنید عمو یه نازنین من منتظره جوابه راهه حلم واسه باور اینکه شما عمو پورنگ هستید یا نه می مونم ……..

راستی با تمامه وجودم فرا رسیدن و حلول ماهه رمضان را به شما و بچه ها یه اینجا تبریک می گم ما رو هم دعا کنید عمو یه ناشناس دعا کنید تا از این گنگی و گیجی در بیام که شما کی هستید ………..

22 08 2009
فروغ

سلام عموجووووووووووووونم…
نماز و روز تون قبول…
عمو من داشتم نگران میشدم که دیروز باز نمیشد…خدارو شکر باز شد 🙂
.
آره عمو با حرفاتون موافقم…
نمیدونم چرا ما آدما وقتی مشکلی برامون پیش میاد یا چیزی از خدا میخوایم …میریم سراغش 😦
بعدم اگه نشه کلی گله و شکایت میکنیم 😦
اصلا باخودمون فکر نمیکنیم که شاید مقصر خودمون باشیم 😦
آدما گاهی اوقات خدا رو فراموش میکنن 😦
گاهی اوقات یادشون میره که یه نفر اون بالا مواظبشونه…یه نفر هست که دستشون رو بگیره و کمکشون کنه…
خودش گفته من از رگ گردن بهت نزدیک ترم فقط کافیه با اخلاص بیایی پیشم…

عمو من فکر میکنم این مشکلات و دغدغه ها به خاطر زندگی ماشینی هستش…
قدیما مشکلات و دغدغه ها کمتر بود…!

22 08 2009
نرگس احمدی

به نام خدایی که مهربونترین عمویه دنیارو توبهترین ماهش به ماداد….عموجون خیلییییی قشنگ بود دستنوشتتون قشنگترین دستنوشتی بود که تاحالا خوندم.عمویی من دقیقا همینجوری شدم ..چشم عمو ….ببخشیدهمین یه پیغامم گذاشتم..دیگه این روزا بهتره بیشترعبادت کنیم تا خدابامهربونیش هممونوازدلتنگی نجات بده…عموهیچوقت دعاکردنی فراموشتون نمیکنم شماهم فراموشمون نکنید….عمویی خیلیییییی دوستتون دارم بیشتر از ازاینجاتابه اسمون فرشته رویه زمین همیشه عمویه مابمون….خدایا به حقه این ماهه عزیز دله عمورو همیشه شاد وتنشو همیشه سالم نگه دار اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم اللهم صل علی محمد وآل محمدوعجل فرجهم*برادرزادتون نرگس که عموشوفراموش نمیکنه هرگز*

22 08 2009
فروغ

هوووووووووووووووووراااااااااااااا 🙂 عمو امروز شما برنامه داریییییییییین 🙂
راستی عمو جواب کامنت دیروزم رو خوندم 😀

عمو حتما حتما حتما دعا میکنم …مگه میشه عموی یکی یدونه مون دعا نکنم ؟
.
خسته نباشین…
دوووووووووووووووووستون دارم از این جا تا بهشت…
فعلا خداحافظ

22 08 2009
??

زندگي ميگذرد چه بي ما چه با ما،ما بايد سعي كنيم طوري باشيم كه آسمان از اينكه سقف ماست به خودش ببالد و زمين از اينكه بر پشتش سواريم احساس غرور كند…دل آدم ها برايمان تنگ شود و از نبودنمان احساس تنهايي كنند.
سلام به همه دوستان
آغاز پايان
الهه درزي
تينا رادفر نژاد
حسنا حسيني
خاطره
دريا دوستدار عمو
داربنوش
دل يه نفر كه مثل برادرزاده هات خيلي دوستت داره
راميناسادات حسيني
زهراناظمي
زهرا متقي
ژاله فرهادروش
سحر
سمانه كاوياني
سيد فائزه
سميه تاجيك
سيمين
سرزمين روياها
شيرين
شيوا صرامي
شيوا محجل
صيقه
فاطمه عيوض زاده
فروغ
فائزه طرفدار هميشگي عموپورنگ مهربون
گمنام
مهناز
مونا
مريم
مهر فروتن
محدثه
مينا اصلاح پور
مائده
مهساروحي
معصومه ي زميني
نسيم
نرگس احمدي
نيلوفر
هما نظري
هما
مشكات
ياس كبود

سلام به همگي.فرا رسيدن ماه ضيافت الهي بر همگي مبارك.نماز روزه هاتون قبول.كسي كه از قلم نيافتاد؟همه حاضريد؟نه ديگه جر زني نكنيد من كسي رو از قلم نيانداختم.اسم ها رو هم طبق حروف الفبا منظم كردم.تا سوء تفاهمي پيش نياد.
خيلي خوشحالم كه در گوشه اي از اين دنياي مجازي دوستان خوب و خوش قلبي مثل شما پيدا كردم.
مي خواستم يكي از خاطرات دوران كودكي ام رو براتون بنويسم.اما دلم نيومد با زبون روزه بخاطر خوندن نوشته طولاني من اذيت بشيد.يكي از دوستان اشاره كرده بود فضاي اينجا سنگينه..باهاش موافقم.و فكر مي كنم بخاطر اين باشه كه كامنت هاي همديگر رو نمي خونيم و به هم ديگه كمك نمي كنيم.
اما من از شما كمك مي خوام.چيكار بايد بكنيم تا كسيكه دوستش داريم هميشه از دستمون راضي باشه،هميشه به يادمون باشه،از ما به خوبي و نيكي ياد كنه و مهم تر از همه از نبودن و رفتنمون دلتنگ بشه؟
شما كه جواب اين آپ تازه عمو رو مي ديد.لطفا جواب سوال من رو هم بديد.منتظر جواب هاتون مي مونم.
http://thumbsnap.com/v/iZIGlMwv.jpg

22 08 2009
مشکات

وای گفتید دلتنگی منم میدونم دلتگی چقدر سخته ………..اخه دلم واسه عمو پورنگم تنگ شده …….وای عمو دا ر یوشم کجا یی؟

چرا سایتت رو باز نمیکنی ؟ تا من بیام باهات راحت حرف بزنم مثله قدیما …….اینجا که خبری ازت نیست میدونم …

22 08 2009
sahar

به نام خدا
دريا دل آشناي من ! سلام
فرا رسيدن ماه مبارك رمضان ، ماه ضيافت الهي مبارك . طاعات و عباداتتون هم قبول درگاه حق.
يادم باشد هميشه اصل هرچيز را بخواهم. يادم باشد ، زيبايي مخلوق بخاطر زيبايي و زيبا دوستي خالق است.
يادم مي ماند ، خدا را فقط و فقط بخاطر خودش دوست داشته باشم نه بخاطر آرزوهاي كوچك و بي ارزشم.
يادم مي ماند ، مقصد ما خود خداست…… نه بهشتي كه كه به ما وعده داده است.
يادم مي ماند ، قلبي دارم كه صاحبخانه اش خداست پس فقط آنكس و آنچيزي را به قلبم دعوت مي كنم كه او دوستش دارد.
موفق باشيد.
آرزومند آرزوهايتان : سحر – گيلان
_________________________________________________________
آجي هاي گلم ! سلام
ماه مهماني خدا بر شما مبارك . نماز وروزه هاتون قبول درگاه حق.
سميه جونم ! سلام
ببخش اينقدر دير پيغام اومدنت رو گذاشتم كه خودت اومدي….
عزيزم ! من خوبم…. تابلو ام هم سلام مي رسونه…… اين تابلو اونقدر كوچيك نيست كه زود تمام بشه. از طرفي من هم خيلي روي كيفيت كار حساسم. وقتي عجله اي مي كشم نقصهاي كارمو هيچوقت فراموش نمي كنم. بعد هميشه توي تابلو ام اولين چيزي كه مي بينم همون نقصه………..
البته بي نقص خداست اما بايد سعي كنم نقصهامو كمتر كنم تا اينقدر ديده نشه. نقاشي كتاب داستانم رو هم كنار نگذاشتم. البته براي مدتي نكشيدمش…. شايد براي حسي كه نسبت به كتابم پيدا كردم. حس مي كنم ميتونستم بهتر ازاين رو بنويسم. با اينكه دوماه روش وقت گذاشتم ….
مشكل من بي استاديه…. حتي توي نقاشي هم خودم از اونچيزي كه توي وجودم بوده استفاده كردم و متكي به استادي نبودم…. واسه همين كارها برام سخت تره . چون خودم يه چيز رو تجربه مي كنم و از تجربيات ديگران كمتر بهره مندم.
من هم محتاج دعاي نابتم .
_____________________________________________________________
مهر مهربونم ! سلام
عزيزم ! من جواب سلامت رو داده بودم….. به هر حال منو ببخش. اميدوارم كاري كه شروع كردي با موفقيت به پايان برسد. من كتابم را از ناشر پس گرفتم. خواستم با چند ناشر ديگر هم صحبتي داشته باشم كه موكول شده به بعد از ماه رمضان. براي هر كتابي مهم موقعيت فروشيست كه ناشر توانايي اش را دارد.
باز هم ازت معذرت ميخوام… دوستت دارم………. التماس دعا.

22 08 2009
شیرین

سلام به عمو داریوش خودم 🙂 و سلام به اجی های گلم 🙂
عمویی باهات کاملا موافقم بیشتر ادمایی که من باهاشون سروکار دارم از زندگیشون راضی نیستن همش ناراحتن …دلتنگن….چون خدا رو فراموش کردن…چون مهربونی خدا رو فراموش کردن….چون ستارالعیوب بودن خدارو فراموش کردن…چون……
بگذریم….
عمویی خوشحالم امروزم برنامه داری 🙂 (چقدر سخت بود اون روزایی که پیشمون نبودی)
بای عمویی 🙂

22 08 2009
مائده

به نام خدایی که مالک حقیقی قلب هاست ……

سلام عمویی خب و مهربونم … فرا رسیدن ماه مبارک رمضان رو به شما و خانواده ی محترمتون تبریک میگم ….

دلتنگی …. من فکر میکنم این احساس دلتنگی از احساس تنهایی سر چشمه میگیره ….

آخرین آپ وبلاگ منم راجب همین تنهایی هست …. ولی می خوام اعتراف کنم که من به اینش فکر نکردم …. فقط به فاصله ی ایجاد شده بین آدم ها فکر کردم …. در حالی که حق با شماست… شاید دوری و وجود فاصله بین ما و خدا دلیل اصلی این دلتنگیست …

دلتنگی که دلیلش رو بیشتر وقت ها خودمون هم نمیدونیم درست مثل غروب جمعه ها که همیشه هر کجای دنیا که باشم دلم میگیره ….

دیروز غروب مثل همیشه همین احساس سخت دلتنگی به سراغم اومده بود … از وقتی شما اومدین این اولین بار بود که احساس دلتنگی میکردم ….

عمو شما و نوشته هاتون واقعا سهم بزرگی در روند زندگی من دارید انگار یه چیز هایی رو به من و بقیه یاد آوری می کنید….. حالا که ماه ، ماه میهمانی خداست چه فرصت طلایی رنگی هست که هممون به خدا نزدیک تر بشیم ….. عمو جون محتاجم به دعا های شما و بقیه ی بچه ها … همین امروز تصمیم گرفتم تو این ماه مبارک اولین گام رو به سمت معبودم بر دارم و با خدا عهد ببندم که همیشه بنده ی مومن او باقی بمونم …..

شاید این ماه بتواند کمک بزرگی برای منی باشد که اغلب پر از احساس دلتنگی هستم …..

کنار سجاده ی مخملیتون وقتی دلتون بیشتر از همیشه بات عرش آسمون گره خورده برادرزادتون رو به یاد داشته باشید …..التماس دعا !!!

برادرزاده ی واقعیتون مائده ….

22 08 2009
مائده

به نام خدایی که مالک حقیقی قلب هاست …..

سلام عموی گلم .… اومدم بگم اطاعت!!! … فرمودید اینجا بچه ها با همدیگه دوست باشند …. چشم … هر چند ما تو وبلاگ هامون با همدیگه هستیم اما با راه اندازی دستنوشت من چند وقتی هست که نظراتمو چک نکردم گفتم چه خوب شد حالا همینجا با بچه ها حرف میزنم عمویی اجازه هست دیگه ؟؟؟

سلام آبجی مریم گلی خودم .
دیشب تازه نظراتتو خوندم … ممنونم از این همه مهربونیات … خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم عمویی اومده وبلاگت … یادته اون شب که تا صبح با هم حرف میزدیم … آرزو کردیم کاش عمو هم بین ما بود و حرفامونو میشنید ؟؟؟ خدا حرفامونو شنید و به عمویی گفت که چقدر منتظرشیم این شد که عمو هم اومد ….

سلام آبجی رامینای مهربونم .
آبجی وقتی اس دادی و گفتی مجله ی کولاک عکس عمو رو داره کلی ذوق مرگ شدم جوابتم فرستادم نمیدونم اومد یا نه ؟؟؟ آخه این اس ام اس ها ی من بزور تو خود تهران جا به جا میشه امیدی نیست که بشه فرستادشون گرگان ( تنبلی می کنند ) امروز حتما میام و آپ قشنگتم میخونم …. آبجی جون خوابتو خوندم عیبی نداره عمو تو خواب منم بعضی وقتا اخم میکنه و…. بعد من تا صبح تو خواب گریه می کنم ….. ولی خوب خوابه دیگه …

سلام آبجی الاهه جونم … چطوری سنگ صبور غمهام ؟؟؟ کم پید شدیا !!! این جا هم زیاد پیدات نیست …
ولی کاش زود زود بیای … دلم برای صدای گرمت تنگ شده !!! دوستت دارم …..

سلام آبجی ژاله مو خرگوشی ....

نمیدونم چرا انقدر اینجا دلگیری ؟؟؟ مگه نمی خواستی همه با هم بریم 81 …. بابا عمو هم مسافر 81 شده …. خوشحال باش !!! تو کامنت هایی که میخوندم فهمیدم اولین شب بخیر رو از عمو گرفتی کلییییییی ذوق کردم گفتم این ژاله ی موخرگوشی حتما تا صبح خواب عمو رو میبیه ….

سلام آبجی (؟؟) مهربونم

آبجی جون ماشاللله حوصله … به ترتیب حروف الفبا !!! راستش قبل از این که عمو شعر تیتراژشون رو بخونه من حروف الفبا به ترتیب یادم رفته بود …. آره آبجی جون منم خیلی نگران عمو هستم …. البته طبیعی هست من همیشه نگران عمو هستم …. یکی هم پیدا نمیشه به من بگه عمو بچه که نیست که انقدر دلت شورش رو میزنه … خوب نمیدونم چرا دیگه … این روزا هم مدام میترسم که مبادا ما ها باعث آزارش بشیم … راستی آبجی جون اگه دوت داشتی اسمتو عوض کن … به افزایش صمیمیت کمک میکنه {خنده }

سلام آبجی همای عمو ….

بی معرفت … میای وبلاگم نظر نمیدی و میری … هی نگاه میکنم فقط یک دونه شکلک برام گذاشتی …. آخه چرا ؟؟؟ راستی من تازه فهمیدم خونتون نزدیک حرم مقدس حضرت معصومه (ص ) هست برای منم دعا میکنی ؟؟؟

سلام آبجی مینا اصلاح پور …
.

عزیزم تو لطف داری …. ولاگ من اونقدرا هم جالب نیست که تو میگی … و اما راجب کتاب عمویی …. راستش اگه اجازه بدی دوباره ترتیب نوشته ها رو برات بذارم یک صفحه هم اولش برام نگه دار که یه نامه ی کوچولو برای عمو بنویسم … میشه آبجی جون ؟؟؟

سلام آبجی فروغ

عجله کن آبجی … دوازده سالت داره تموم میشه ها !!! اونوقت دیگه نمیتونی تو مسابقه ی عمو شرکت کنی ….
آبجی دریا … آبجی شیرین … آبجی نرگس … حسنای مهربون و همگی دوستتون دارم بابت تاخیرم تو جواب گویی کامنت های وبلاگ خودم هم شرمندتونم ….

وایی عمویی چقدر این آبجیام زیادن ……… یا به عبارتی دیگه چقدر طرفداران اینترنتی شما زیادن !!!

واقعا خسته نباشید . باور کنید ما بچه ها نمیدونیم با چه زبونی باید از شما تشکر کنیم …. شما شادی بزرگی رو به ما هدیه کردید … فقط میتونم بگم شرمنده ی این همه بزرگواریتون هستیم…. التماس دعا !!!

برادرزاده ی واقعیتون مائده ….

22 08 2009
راميناحسيني

سلام عموجون
روزه نمازتون قبول….
چه موضوع جالبی…..
وقتی میشینم وفکرمیکنم…وقتی دفترخاطراتمو ورق میزنم…. وقتی البوم عکسامو نگاه میکنم….بغض گلومو میگیره…!اول ازهمه دلم برای مادرجونم تنگ میشه…..اما بقیه ش…!
اصلا چرابایاداوری خاطره ها چه خوب وحتی چه بدبایددلتنگ بشیم!؟عمو جون اپتون خیلی قشنگ بود…..

خدایا!نه هیچ راه و روشی برای ارام شدن و آرامش یافتن میابم و نه کسی را در یاری خود میبینم که وقتی تو تنهایم بگذاری چه کس همراهی ام خواهدکرد واگرتو بترسانی ام که میتواند آرامشم بخشد؟
خدایا!جزتو که پروردگارمایی که میتواند مابندگان تورا پناه دهد و آرامش بخشد ویاری کند؟خدایا!پناه ماتویی وتنها تو میتوانی به ما ارامش ببخشی واز ناتوانی نجاتمان دهی…

دست علی یارتون خـــــــــــــــدانــــگــــــــــــــــهـــــــــــدارتون

22 08 2009
راميناحسيني

سلام به شمادوست عزیز؟؟ببخشیداسمتونو نمیدونم….
چه سوال سختی میپرسین….خب باید طوری برخورد کنیم که خودش میخواد…و قدرشو بدونیم…دلشونشکنیم….!

22 08 2009
ستایش

کاش در این رمضان لایق دیدار شویم سحری با نظر لطف تو بیدار شویم
سلام عموجون
روزه و نمازتون قبول باشه،عمو من همیشه سعی می کردم نمازمو اول وقت بخونم،اما چند وقتیه که نمی دونم چرا کوچکترین مسائلو به نمازم ترجیح میدم
با وجود قران تو اتاقم،بیشتر گناه می کنم
عمو چکار کنم همون دختر ثابق بشم
التماس دعا


سلام این ماه ماه رحمت و برکت است فرصت را از دست نده در مهمانی خدا با جان ودل شرکت کن کلیک کنید

22 08 2009
فائزه طرفدار هميشگي عمو پورنگ مهربون

به نام خدا…
بازم سلام عمويي.
آخ جون امروز دوباره شما مياييد و مهمون خونه هامون ميشيد…
هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.
تا دقايقي ديگه عمويي گلمون دوباره مياد…
خدا جونم ازت ممنونم…

22 08 2009
فائزه طرفدار هميشگي عمو پورنگ مهربون

راستي عمو براي همه سر سفره ي افطار دعا كنيد همين طور هم براي من…
مخصوصا براي نتيجه ي كنكورم كه تو راهه…
براي سلامتي رهبر و رئيس جمهور محترم كشورمون…
براي سربلندي ملت ايران…
براي ظهور آقا امام زمان(عج)…
براي نابودي دشمنان اسلام…
براي اينكه خداي مهربون شما رو دوباره به خونه اش يعني كعبه دعوت كنن…
براي شفاي همه ي بيماران…
و…
و…
و…

22 08 2009
مائده

به نام خداییکه مالک قلب هاست ………

سلام عمویییییییییی جونم ….

اومدم قبل از برنامه بهتون بگم که مطمئنم امروزم مثل همیشه فوق العاده خواهید بود ….

کاشکی میدونستم با چه جمله ای انرژی می گیرید که حالا که می خواهید برنامه اجرا کنید بهتون انرژی میدادم ….

ولی نمیدونم ؟؟؟!!!!

در هر حال از خدا میخوام که انرژیتون رو 100 برابر کنه تا خسته نشین …. دوستتون دارم ….. بیشتر از همه کس و همه چیز …. اتماس دعا ….

یا حق

آرزومند آرزوهای سبزتون مائده

22 08 2009
راميناحسيني

سلام عموجون
برنامه تون عالی بود!
وای خودتونین جدی جدی نه؟دیگه مطمئن100%شدم…چه جوری؟باخوندن اسم سیمین جون و خواهرزاده های میناجون…….
عموجون ممنون……..

راستی عموجون به سهند بگین امسال سال منچستر نیست….طرفدار منچشتر بود؟سال لندنی هاست…آرسنال وچلسی!!!

22 08 2009
هماي عمو

عمو اينجا چه بانمك شده همه ي كامنتااا سبزه .
فقط عمو نوشته هاااا خيلي كوچيكن.
راستي واسه ي اين مطلبتون هم شب ميام مينويسم.
فعلا خدانگهدار و ياروياور عموييم باشه الهي.

22 08 2009
مائده

به نام خدایی که مالک حقیقی قلب هاست …..

سلام عموی خوب و مهربونم ……

خدا قوت !!! خیلی فوق العاده بود مثل همیشه … مخصوصا وقتی یاد سال 81 رو زنده کردین … انقدر با آهنگ (تسبیح دونه دونه ) ذوق زده شدم که حد و حساب نداشت ….

عمو جون من 2 روز هست مطمئن شدم اینجا مال خود خودتون هست اما بازم لعنت به این حس کنجکاوی که وقتی به آدم میچسبه ول کن نیست … به دوتا از بچه ها قول داده بودید اسمشون رو بخونید منم اسم ها رو از تو وبلاگ برداشتم و نوشتم و وقتی داشتین اسما رو میخوندین برگه رو گرفتم دستم شما خوندین : سیمین سرتیپی از تبریز و من کلیییییییییی ذوق کردم بعد هم اسم بقیه رو خوندین …..

عمو امروز موقع برنامه یه احساس خیلییییی خوب داشتم …. فکر میکردم حتما الان عمو میدونه یه مائده ی کوچولو هست که داره با ذوق برنامرو نگاه میکنه و همون طوری که عمو گفت : بالا و پایین میپره …..

عمو جون واقعا خسته نباشید … خدا اجر همه ی مهربونیاتونو بهتون بده …. از صمیم قلب آرزو میکنم که همه ی آرزوهای سبزتون بر آورده بشه ….. التماس دعا !!! مواظب خودتون و قلب مهربونتون باشید …..

یا حق …

کسی که برای عموش قشنگترین ها رو می خواد مائده

22 08 2009
فائزه طرفدار هميشگي عمو پورنگ مهربون

بسم الله الرحمن الرحيم…
سلام عمو جونم…
سلام بهترين عموي دنيا واسه ما بچه ها…
عمويي واقعا برنامه ي امروزتون عالي بود…خيلي قشنگ اجرا كردين…واقعا خوب بود…خيلي خوشحال شدم وقتي كه اسم خواهرزاده هاي آبجي ميناي گلم رو خونديد…
عمو پورنگ عزيز واقعا خسته نباشيد…اميدوارم خداي مهربون هميشه بهتون كمك كنه و پشت و پناهتون باشه…
عمو پورنگ مهربون يه خسته نباشيد جانانه از طرف من به همكاراي پشت صحنه ي برنامه ي قشنگتون كه اين قدر براي تهيه ي اين برنامه ي زيبا و آموزنده و عالي زحمت مي كشند بگيد.
عمو شما خيلي خوبيد…خيلي…بيشتر از اوني كه فكرش رو بكنيد…
التماس دعاي فراوون…
بدرود…
امضا:فائزه طرفدار قديمي و پر و پا قرص و هميشگي عمو پورنگ مهربون…

22 08 2009
مائده

به نام خدایی که مالک حقیقی قلب هاست …..

سلام عموی فوق العاده ی من

گوش کنید … میشنوید صدای خنده ی فرشته هاست …. اومدن مهمونی تو خونه ی قلبتون …. اومدن به جشن ایمان !!!!

میگن هر آدمی یک فرشته داره که مراقبشه ….. خوش به حال فرشته ی شما که مواظب یه فرشتس ….
اما فکر می کنم فرشته ی من شاید از دستم ناراحت باشه …. وقتی میبینم انسانی مثل شما که انقدر خوب و مهربونه و تونسته کاری کنه که تو این کشور بزرگ تو قلب همه جا باز کنه از جبران اشتباهات و بهتر شدن حرف میزنه ….. دلم به حال خودم میسوزه !!! که چرا تا به حال نایستادم و فکر نکردم به این که باید اشتباهاتم رو جبران کنم من که پره اشتباهم … نه یکی … نه دوتا ….
عمویه بار خیلی سال پیش تو یه جشن یک نفر ازتون پرسید : خودتون رو معرفی می کنید ؟؟؟
شما گفتید : من داریوشم 18 سالمه آخه من رو همین 18 در جا میزنم …
اون بهتون گفت : چرا داریوش .. بگین پورنگ …. پورنگ خوبه
شما چند لحظه فکر کردید و گفتید : آدم خوبه … انسان خوبه …
از اون موقع تا همین حالا از تمام آدم های دور و برم پرسیدم آدم یعنی چی ؟؟؟ عمو شاید باورتون نشه ولی اون روز که این حرف رو زدید شب خوابم نمیبرد وقتی خوابم برد که به خودم قول دادم بفهمم آدم چجوری هست و آدم باشم ….

عمو من به قولی که به خودم دادم .. اون طوری که باید عمل نکردم ….. نمیدونم چرا ؟؟؟ شاید به این خاطر که آدم بودن خیلی هم اسون نیست …..

اما شما یک انسان واقعی هستید … در شرایطی متفاوت تونستید انقدر خوب باشید … که قبل از این که هر هنری رو بهتون نسبت بدن … هنر کمیاب انسانیت رو بهتون نسبت میدن …. برای شما گناه نکردن و خوب بودن شاید خیلی سخت تر هست تا من …

همیشه میگن چیز هایی مثل شهرت و محبوبیت و پول آدم ها رو ذره ذره از انسانیت دور میکنه تا جایی که فقط خودشون رو میبینن … اما شما در حالی که همه ی این ها رو دارید در کمال فروتنی تمام وقتتون رو صرف بچه ها میکنید …..

برای کسایی که تا حالا هیچ وقت ندیدینشون وقت میذارین …. به حرف های منی که خیلی وقتا حتی نزدیک ترین اطرافیانم حوصله ی حرفامو ندارن گوش میکنید …

عمو جون حالا خودتون بگید آدم یعنی چی ؟؟؟ چی کار کنم که بتونم آدم بشم ؟؟؟….. مثل شما …..
تا چشم هام دست هام قلبم و زبانم ….. و روحم واقعا رنگ انسانیت بگیره ….

برام دعا کنید …. دعا کنید که بعد از 5 سال گشتن بالاخره بفهمم که وقتی عموم می گفت : آدم خوبه … منظورش چی بود ؟؟؟!!!!

عمو جون سر سفره ی افطار یاد برادرزادتون هم باشید ….

التماس دعا !!!

کسی که برای عموش قشنگ ترین ها رو می خواد مائده

22 08 2009
شیما دهقان

واااااااااااااااااااای عمو من خوابم یا بیدار شما برای من جواب گذاشتید به خدا باورم نمی شه نمی دونم چیکار کنم عموی خیـــــــــــــــــلی ممنون عمو خیــــــــــــــــلی ممنون
عمو خدا در این ماه عزیز روزه ها وعبادات همه ی ما رو قبول کنه وشما عموی خوبم
عمو تو رو خدا دعامون کنید.

22 08 2009
فاطمه

خدایا:
عاشقان را باغم عشق آشنا کن
زغمهای دگر غیر از غم عشقت رها کن
توخود گفتی در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانابه عهد خود وفاکن
******************************************************************
آن سوی دلتنگی ها همیشه خدایی هست که داشتنش جبران همه نداشتن هاست
******************************************************************
سلام عموی گلم
ماه زیبا ی خداوند بر شما و خانواده تان مبارک وروزه نمازاتون قبول درگاه حق.
با نظرتون موافقم تا دلتون بخواد این احساس بهم دست داده.
همیشه وقتی دلتنگ میشم به دوستم زنگ میزنم تا دلداریم بده اما بعضی وقتا رفع که نمیشه هیچ بیشترم میشه اون وقته که دلم میخواد باخدا دردو دل کنم با این کا ر نمیدونید چه آرامش عجیبی پیدا میکنم سبک میشم.
باورتون میشه که تازه با حرف شما فهمیدم دلیل این دلتنگی بی دلیل چیه؟
ممنونم که مثل همیشه مارو متوجه اطرا فمون میکنید.
میدونم کار اشتباهی میکنم که اول با دوستم دردودل میکنم آخه کی از خدا به ما بیشتر نزدیکه و بیشتر از دلمون خبر داره؟
موافقم که این دنیا اونقدر برامون دل مشغولی ایجاد کرده که یادمون رفته همیشه یکی اون بالا هست که چه حواسمون باشه چه نباشه به یادمونه.
امیدوارم این ماه زیبا و عزیز فرصتی باشه تا بیشتر به خودمون بیایم و بدونیم ازکجا اومدیم » کجا هستیم وبه کجا میریم و همیشه شکر گذار خدا و الطافش که بدون هیچ دریغی نسبت به بنده های فراموش کارش داره باشیم.
عموجون برای ما هم دعاکنیدآخه حدودا نیم ساعت دیگه تا افطار مونده.
فعلا
*****************************************
در لحظه های خوشی همانگونه دعا کن که در ساعات سخت گرفتاری معبودت را میخوانی.

22 08 2009
فائزه طرفدار هميشگي عمو پورنگ مهربون

به نام خداي مهربون…
بازم سلام عمو جون…
عمويي الان دارن اذان ميگن…
نماز و اولين روزه تون تو ماه مبارك رمضان ماه مهموني خداي بزرگ و مهربون قبول باشه…
راستي عمو ما رو موقع دعا فراموش نكنيناااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا.
التماس دعاي فراوون…
بدرود…
امضا:فائزه طرفدار قديمي و پر و پا قرص و هميشگي عمو پورنگ مهربون…

22 08 2009
شیوا محجل

به نام خدا
سلام عموجون..
من و تموم بچه هایی که میان و نظر میدن شما رو خیلی دوست داریم و هیچ وقت راضی به ناراحتی شما نیستیم. هر یک ساعت کامپیوتر چشم رو به اندازه هشت ساعت کتاب خوندن خسته می کنه.عموجون ما جوابهای شما رو دوست داریم و وقتی می بینیم کلی خوشحال میشیم .. ولی به چه قیمتی؟ خسته شدن چشماتون؟ نه ما نمی خواهیم… در اینصورت نه تنها خوشحال نمی شیم بلکه زجر هم می کشیم… امروز که چند بار گفتید چشمم درد می کنه حسابی دلم گرفت…
عموجون پس خودتونو بخاطر ما خسته نکنید… چند تا نکته هم میگم که باعث میشه کمتر چشماتون خسته بشه:
1.نور مانیتور رو کم کنید.
2.برای مدت طولانی به صفحه مانیتور نگاه نکنید و برای مدتی به یک نکته دور نگاه کنید و به چشماتون استراحت بدید.
3.بهتره از ال سی دی استفاده کنید.. این مانیتورها کمتر به چشم اسیب می زنن.
4. بعد از افطار اب هویج بخورید
التماس دعا……… جون من خودتونو خسته نکنید عموووووووووو

22 08 2009
مهر فروتن

سلام! اول به شما آقای فرضیایی که حسابی امروز برنامه خوبی داشتید. خوب من برای اولین بار برنامه تان را کامل دیدم. با دهان روزه جست و خیز کردن و شعر خواندن سخت است من از همین جا به شما خدا قوت می گویم.
سلام دوم به همه ی دوستان. نماز و روزه ها قبول.

**ژاله جان! ** فکر کنم شما بودید از سنگینی فضای این جا گله کردید و گفتید بعضی ها این جا نظراتی می گذارند که بعد ما پشیمان می شویم حرف خود را بزنیم. خوب چرا گلم؟ قبلا هم از این نظرات یکی دو ماه پیش اینجا بود و خوانده می شد. فکر کنم کمی حساس شدی. و دلیل دیگرش این است که در این دست نوشته های جدید همه محو حضور عمو شده اند و دیگر دوستی های سابق را فراموش کردند. البته من به شما حق می دهم و کمی هم خودم درگیر این قضیه شدم. امیدوارم دوباره مثل گذشته ها سلام و احوال پرسی های صادقانه پی گیری شود.

**سحر گلم!** دوست خوب. می دانی من آن کامنت کوچکت را در بین انبوهی از کامنت ها ندیده بودم. بعد از دیدن هم برایت پیام تشکر نوشتم اما ارسال نشد. بابت آن سلام غلیظت هم ممنون. و سپاس که پیام مرا به سمیه ی نازنینم رساندی. امیدوارم آن تابلوی نقاشی ات زیباترین تابلوی دنیا شود.

** ؟؟ ** نمی دانم چه اصراری دارید که این قدر علامت سئوالی باشید. خوب اگر ناراحت نمی شوید من شما را خانم ….. صدا کنم. در نظرتان خواندم که گفتید این دل تنگی ها همه اش هم مربوط به کم بودن حضور خدا نیست بلکه در دل اتفاقی می افتد عجیب! خوب سخن شما درست اما چرا دل با وجود آنکه خدا در همان آغاز خلقت آن را حرمسرای یاد و حضور خود کرد این قدر دچار آشوب است؟

** آغاز بی پایان من! ** حال شما چه طور است؟ خوبی؟

** مائده ی آسمانی** این خیلی خوب است که شما پیام های عمو را به سرعت دریافت کرده و اجرا می کنید. امیدوارم این کار شما زمینه ای باشد برای حرکت بقیه.

و اما ** مشکات بی قرار و مشکوک ** مشکات جان! وقتی عمو نبود و پیام ها و دیدگاه ها بی پاسخ می ماند همه می گفتند کاش عمو بود. حالا که آمد و هست چرا این قدر شکاک؟؟؟!!! برنامه ی امروز را که حتما دیده اید و امیدوارم شنیده باشی نام دو خواهرزاده ی یکی از بچه های همین جا را که از عمو درخواست کرد حتما نامشان را بخواند. امیدوارم با این اصرارت عمو را دل خسته نکنی. خوب این خیلی بد است کسی کاری را می کند و بگویند این شما نیستی!!

22 08 2009
مليحه

عمو جون سلام !
شما كه از دلتنگي حرف زدين ، يهو دلم براتون تنگ شد ! راستش رو بگم ؟ ناراحت نميشين ؟
من عموپورنگ سال پيش و سالهاي پيش رو دوست داشتم . نكه الان دوستون نداشته باشم ها ! نه ! ولي خوب … اون موقع يه جور ديگه بودين … من عاشق نقش چغرتمه و جرزه برزه دار بودم . خواهرم تمومش رو برام ضبط كرده كه هر وقت دلم تنگ ميشه ، ميرم و تماشاشون ميكنم …
ببخشيد كه به حرف شما گوش نكردم و براتون كامنت گذاشتم . اما تنها راه ابراز دلتنگي ام همين بود !
خيلي دوست دارم به وبلاگ من بياين و نظرتون رو بهم بگين .
راستي شما يه بار پارسال يكي از جوكهاي منو توي برنامه تون خوندين و من خيلي پشيمون شدم از اينكه توي اون نامه شماره مو ننوشته بودم تا باهاتون حرف بزنم ! اما الن اين راهو براي رسوندن حرفام به شما پيدا كردم و اميدوارم كه جواب هم بشنوم .
نماز و روزه هاتون قبول ! اميدوارم هميشه هميشه خوب و محبوب باشين !
اينم آدرس وبلاگ من : pourangmali.blogfa.com

23 08 2009
فاطمه

سلام عموی گلم
در مناجاتی که حضرت موسی (ع)با خداوند مهربان داشت خداوند به او چنین خطاب کرد:
ای پسر عمران! دروغ می گوید آن کس که گمان میکند مرا دوست دارد در حالی که چون شب فرا میرسد از من چشم میپوشد و به خواب میرود.آیا مگر چنین نیست که هر عاشقی دوست دارد با معشوقش خلوت کند؟
ای پسر عمران!در دل شبهای تار از دلت خشوع واز تنت خضوع و از دیدگانت قطرات اشک نثارمن کن و مرا بخوان که مرا به خود نزدیک واجابت کننده خواهی یافت.

23 08 2009
??

سلام به *مهر فروتن*چه اسم با مسمايي داري
بعضي چيزها هستند كه ياد خداوند رو در قلب محكم تر و مستحكم تر مي كنند.من نگفتم دل آشوب ميشه.گفتم اتفاق عجيبي مي افته.و اين اتفاق عجيب در قلب هر انساني رخ ميده .و اگر درست هدايت بشه انسان رشد مي كنه و به كمال ميرسه.
سلام به *رامينا*دوست خوبم ممنون از اينكه جوابمو دادي.با اينكه گفتي سوال سخته ولي جواب كاملي دادي.
سلام به *مائده*خواهر مهربونم اگر مي خواي نگراني ات در مورد عمو برطرف بشه.و عمو اذيت نشه .در هر بخش مرتبط با اون بخش كامنت بگذاريم.قبل از همه هم خودم رو مي گم.
سبز و آسموني باشيد.

23 08 2009
سیده فائزه

باشه چشم خداوند به شما توفیق روز افزون در عبادات عطا کند

برای فروغ پاسخی بگذارید لغو پاسخ